شكسپير و شركا

ساخت وبلاگ

درست روبه روي كليساي نوتردام" در "كيلومتر صفر پاريس" درخيابان بوشري شماره ي ۳۷ ، كتاب فروشي مشهوري به نام " شكسپير و شركا"  وجود دارد كه در حدود صد سال پيش توسط سيلويا بيچ تاسيس شد و بيش از آن كه يك كتاب فروشي ساده باشد، يك مركز يا محفل فرهنگي كوچك اما مهم بود. جيمز جويس، ارنست همينگوي، آلن گينزبورگ، گرترود اشتاين، ازرا پاوند، پل والري، ژان پل سارتر، سيمون دوبووار و بسياري از نويسندگان دوران ساز، در دوره هاي مختلف، سال هاي سال به اين كتاب فروشي رفت و آمد كرده اند. شهرت و ويژگي اين زن ناشر در اين بود که کتاب هايي را که ناشران ديگر به دلايلي چاپ نمي کردند او اقدام به چاپ آنها مي کرد.رمان "اوليس"، اول بار به همت سيلويا بيچ و كتاب فروشي شكسپير و شركا منتشر شد

سال ها از مرگ سيلويا بيچ مي گذرد اما كتاب فروشي شكسپير و شركا- در شماره ي ۳۷ خيابان بوشري، "درست روبه روي كليساي نوتردام"- همچنان برجاست و يكي از معتبرترين كتاب فروشي هاي انگليسي زبان اروپا به شمار مي رود. جرج ويتمن، نوه ي والت ويتمن، كه خود اكنون پيرمرد ۹۱ ساله اي است، به همراه دختر خوانده ي جوانش، سيلويا، شكسپير و شركا را اداره مي كند. مسافراني كه از راه هاي دور به پاريس و به اين كتاب فروشي مي روند، مي توانند تا هروقت كه بخواهند در اين جا بمانند فقط به سه شرط: يك- روزي يك كتاب بخوانند. دو- كمي در كارهاي كتاب فروشي كمك كنند. سه- شرح كوتاهي از خود و زندگي شان در دفتر خاطرات كتاب فروشي بنويسند. ساعت ۱۲ شب، هنگامي كه شكسپير و شركا پس از ۱۲ ساعت كار بي وقفه تعطيل مي شود، به هر كس كه خيال ماندن دارد، يك كيسه خواب داده مي شود و مسافران كتاب خوان، هريك در گوشه اي از كتاب خانه سر بر باليني آرام، در ميان هزاران كتاب، به خواب مي رود و اگر كسي را خواب درنربايد مي تواند همچنان به خواندن كتاب ادامه دهد تا صبح كه جرج ويتمن پير با بشقابي سوپ ظاهر مي شود

آدرس اينتر نتي اين كتابفروشي عبارت است از  http://www.shakespeareco.org :

                                

نوشته زير به قلم جعفر مدرس صادقي است كه از نشريه ابزرور ترجمه شده و به تاريخ ۷ آذر ۱۳۸۱ در روزنامه حيات نو به چاپ رسيده است .جعفر مدرس صادقي متولد ۱۳۳۳ ، تحصيل كرده رشته‌ ادبيات انگليسي و نويسنده نام آشنا و پرمخاطب معاصر مي باشد. آخرين و جديدترين اثر وي كتاب «وقايع اتفاقيه» متشكل از چهل و هفت داستان است.

 

« شكسپير اند كمپاني » 

در پاريس ، در ساحل غربي رود سن ، يك كتابفروشي هست به اسم " شكسپير اند كمپاني " كه پنجاه سال پيش يك آمريكايي جلاي وطن كرده آن را راه انداخت . اين كتابفروشي جاي خيلي عجيب و غريبي است : هم كتابفروشي است و هم كتابخانه و هم مهمانسرا وهم موزه . حتي در شهري مثل پاريس كه هر مسافري در هر گوشه و كناري جاهاي عجيب و غريب و منظره هاي غير منتظره زياد مي بيند ، اين كتابفروشي در ميان كافه هاي توريستي گران قيمت جلوه مخصوصي دارد . روي يكي از ديوارها ، عكسي از جورج ، صاحب كتابفروشي  ، با دوست قديمي اش لارنس فرلينگتي ، شاعر آمريكايي و صاحب يك كتابفروشي ديگر در شهر سان فرانسيسكو ، به نام " سيتي لايتز " . اين دونفر كتابفروشي هاي خود را " خواهر خوانده " ي همديگر مي دانند . اما شباهت زيادي بين اين دو كتابفروشي وجود ندارد . " سيتي لايتز " يك كتابفروشي حرفه اي و جدي است . اما آن چه اين پيوند خانوادگي را برقرار مي كند ، دلبستگي مشترك آنها به ادبيات ، شعر و تعلق خاطرشان به جادوي كلام مكتوب است .

جورج ( همه اورا " جورج " صدا مي كنند ) هشتاد و هشت سال دارد و فرلينگي ( هيچ كس او را لارنس صدا نمي زند ، حتي جورج ) هشتاد و دو سال .يك عمر سرو كله زدن با كتاب و با نويسندگان و با ناشران مختلف اين دو نفر را به هم نزديك كرده است . اين دونفر كتاب هاي بسياري از نويسندگان و شاعران بزرگ قرن بيستم را چاپ كرده اند و به آنها و به خيل عظيمي از نويسندگان بي نام و نشان پناه داده اند و جاي خواب داده اند و غذا داده اند .

ته كتابفروشي  شكسپير اند كمپاني ، پشت سر قفسه هاي گرد و خاك گرفته اي پر از انبوه كتاب هاي ريز و درشت چاپ جديد و قديم و انبوهي از شماره هاي گذشته مجله " نشنال جئوگرافيك " يك پلكان چوبي به طبقه بالا مي رود ، به قسمت كتاب هاي كودكان و چند تا اتاق ديگر با سقف هاي ترك دار و دود زده اي يادآور آتش سوزي سال 1991 كه چيزي نمانده بود مغازه را به كلي ويران كند . از زماني كه آنائيس نين يادداشت هاي روزانه اش را در سال هاي 1950 مي نوشت ، چيز زيادي فرق نكرده است : " كنار رودسن ، يك كتابفروشي بود با پنجره هاي كوچك و پشت دري هاي چين و چروك دار و آنجا مرد ريشويي بود به اسم جورج ويتمن كه با آن قيافه روحاني وسط كتاب ها وول مي خورد . هم كتاب امانت مي داد و هم به كتابخوان ها ي بي پول در طبقه بالا جا مي داد و هيچ اشتياقي هم نداشت كه كتابهايش را بفروشد . ته مغازه ، در يك اتاق كوچك  خيلي شلوغ پلوغ ، پشت ميزي بغل بخاري نشسته بود . همه آنهايي كه به دنبال كتاب مي آمدند مي نشستند با او به حرف زدن و جورج همان طور كه با آنها حرف مي زد ، نامه هاش را مي نوشت و كتاب سفارش مي داد. پله هاي باور نكردني باريك و گردي راه داشت به اتاق خوابي آن بالا كه اتاق خواب همگاني بودو هنري ميلر و مشتري هاي ديگر گاهي وقتها آنجا ماندگار مي شدند ..."

وقتي كه چشمهات به نور ملايم توي اتاق ها عادت كند ، پشت سر قفسه ها ، چمدان ها و كوله پشتي ها و تي شرت ها و حوله ها را مي بيني و اينجا و آنجا كيسه هاي خواب و نيمكت هايي كه بعد از بسته شدن مغازه به تخت خواب تبديل مي شوند . جورج مقدم همه مشتري ها را گرامي مي دارد ، به همگي غذا مي دهد و اجازه مي دهد كه تا هر وقت دلشان بخواهد آنجا بمانند...

داستان " شكسپير اند كمپاني " از اوايل قرن بيستم شروع مي شود – وقتي كه پاريس به صورت منزلگاهي براي گروهي از نويسنده هايي در آمد كه به "نسل گمشده " معروف اند  : از جمله ارنست همينگوي ، حيمز جويس ، ازراپاوند ، اسكات فيتز جرالد ، جان دوس پاسوس و گرترود استاين . زيبايي پاريس ، فرهنگ پاريس و مهمان نوازي پاريس و گذشته از همه اينها ، ارزان بودن اين شهر آنها را به اينجا كشاند . منطقه سوربون به خصوص پر از هتل ها و رستوران هاي ارزان قيمت بود و يك سنت ادبي آوان گارد در كافه هاي ساحل غربي پا مي گرفت .... و در همان روزها بود كه يك كتابفروشي انگليسي زبان به اسم " شكسپير اند كمپاني " كه يك آمريكايي جلاي وطن كرده به نام سيلويابيچ در كوچه اودئون  راه انداخته بود پاتوقي شد براي ديد و بازديد نويسندگان آمريكايي با فرانسوي هاي سرشناسي از قبيل من ري ، ژان كوكتو و آندره ژيد . اين كتابفروشي تازه وقتي جاي خودش را در تاريخ جهان پيدا كرد كه كتابي را نوشته ي يك نويسنده ي بي نام ونشان  ايرلندي به دست چاپ سپرد ، كتابي كه تا آن زمان از طرف چندين ناشر ديگر رد شده بود : " اوليس " نوشته جيمز جويس .

 

 

 از وبلاگ فرانسه

شب بخیر آقای نویسنده...
ما را در سایت شب بخیر آقای نویسنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paeezepanjomo بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 6:27