پادشاه بدن

ساخت وبلاگ

 

 

 

 

روزی از روزها اعضاء ارشد بدن تصمیم گرفتند برای خود یک پادشاه انتخاب کنند. به همین سبب اعلام شد تا کسانی که مدعی پادشاهی هستند کاندید شده و بنا به اهمیت جایگاه خود، تاج پادشاهی را به سر بگذارند.

روز ثبت نام فرا رسید. مغز، قلب، کبد، ریه و کلیه ها برای کسب مقام پادشاهی کاندید شدند. در این بین کون که خود را پر اهمیت ترین اعضاء بدن میدانست به محل ثبت نام مراجعه و اعلام کاندیداتوری کرد. همه از این حضور تعجب کردند اما وقتی با اصرار او مواجه شدند و جایگاه وی را بی اهمیت دیدند، او را نیز بعنوان کاندید پادشاهی پذیرفتند.

روز رای گیری فرار رسید. قلب جلو آمد و گفت: من قلب هستم. اگر از تپش بایستم بدن خواهد مرد، پس من شایسته پادشاهی هستم. بعد نوبت کبد رسید و چنین گفت : من تمام سموم بدن را دفع میکنم؛ پس اگر متوقف شوم بخش حیاتی بدن از کار خواهد افتاد، حکما من پادشاه بدن هستم. و به همین منوال همه اعضای بدن با دلایل خود مدعی پادشاهی شدند تا نوبت به مغز رسید. مغز با غرور و خودشیفتگی تمام جلو آمد و بادی به غبغب انداخت و گفت :

شما اعضاء محترم فکر می کنید اگر دستوری از من به شما نرسد، میتوانید لحظه ای حیات داشته باشید؟؟

هیچ کدام از اعضا بدن نتوانستند پاسخی به مغز بدهند جز جناب کون ...

او تکانی به خود داد و با لوندی همیشگی اش جلو آمد گفت :

من !!!

من از تو شایسته تر هستم

همه از این ادعا تعجب کردند چند عضو او را مسخره کردند و چند عضو دیگر به اعتراض برخواستند که تو در چه جایگاهی هستی که چنین ادعایی را میکنی ...!؟ تو در تحتانی ترین نقطه بدن هستی. اصلا چه کار از تو برمیاید جز ریدن ؟

کون که با این همه انتقاد روبرو شده بود هیچ اصراری نکرد و پذیرفت که مغز پادشاه بدن باشد. پس تاج به مغز رسید و او پادشاه بدن شد.

اما همه چیز برای کون تمام نشده بود. او به فکر فرو رفت که چرا جایگاه او آنقدر  بی اهمیت تلقی شده است!!!؟ و وقتی پاسخی برای این بی حرمتی نیافت، تصمیم گرفت از فعالیت دست بکشد. سپس در یک اطلاعیه عمومی اعلام کرد دیگر نخواهد رید !!!

تا نیم روز اول کسی حرف او را جدی نگرفت اما به وقت غروب که رسید، کم کم روده ها و کلیه ها به اعتراض رو آوردند که :

حیات ما به خطر افتاده... این چه بدبختی ست که به سر ما آوردی ؟!

اما او همچنان در موضع خود ایستادگی کرد

روز دوم فشار به قسمت های کبد و قلب و مغز رسید.! ظاهرا بدن دیگر تاب مقاومت نداشت، پس همه اعضا تصمیم گرفتند تا به خدمت جناب کون برسند و از او بخواهند دست از لجاجت بردارد

اما  او از خر شیطان پایین نمیامد. به جنابشان توهین شده بود. شاید تنها تاج پادشاهی میتوانست او را متقاعد کند دست از این تحریم جانسوز بکشد 

بدن رفته رفته به تنگ آمده بود. همه اعضا داشتند یک به یک غیر فعال میشدند، پس ناچار تاج را از سر مغز برداشتند و خدمت جناب کون بردند و روی تاغچه اش گذاشتند و گفتند :

بفرمایید این هم تاج
اصلا تا همیشه تو پادشاه ...

جناب پادشاه نیز خوشحال و خندان رو به اعضا کرد و گفت :

حالا بگویید از پادشاه خود چه طلب میکنید؟

همه اعضای بدن دست جمعی فریاد کشیدند
از تو خواهش میکنیم فقط برین ... برین ... تو فقط برین

 

 

پی نوشت :

حرف اول:

لطفا نخدید!!! بسیاری از انتصابات مدیریت  کشور ما آنچنان بوده که وضعیت امروز ما این چنین است.

حرف دوم :

جناب گاندی میفرمایند:

وقتی ارزش ها عوض بشود، عوضی ها با ارزش میشوند 

شب بخیر آقای نویسنده...
ما را در سایت شب بخیر آقای نویسنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paeezepanjomo بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1398 ساعت: 15:16